بسته ی"آدامس"را که از او می گرفتی چیزی در چهره اش ندیدی غیر از بادامی بودن چشم هایش!چشم های بادامی اش را کاش درست می دیدی لا اقل!
مأمور وظیفه شناس!من معذرت می خواهم از طرف او که چهره ی شهر را خراب کرد.چهره شهر مشکلی ندارد اگر مغازه های آنچنانی گران فروشی و کم فروشی کنند!چهره شهر زیبا تر است اگر زنان و دختران آنچنانی رژه بروند در خیابان ها!چهره شهر زیباست اگر یک مست لایعقل بترکاند شیشه ماشینش را با موسیقی راک!زیبایی و نظم شهر خدشه دار نمی شود با ربا و نزول و ملیون ملیون مال حرام خوردن!مشکل فقط همین پسرک دوازده ساله ی چشم بادامی بود که این یک قلم مشکل هم حل شد به لطف شما.
مأمور وظیفه شناس!ممنونم که احساسات بر تو غلبه نکرد وقتی بسته آدامس را از دستش بیرون می کشیدی!فکر اگر می کردی کمی،یا چهره اش را با لحظه ای تأمل نگاه می کردی،شاید نمی تواستی انجام وظیفه کنی!اگر به شکم سیر خودت و شکم گرسنه ی او فکر می کردی شاید نمی توانستی انجام وظیفه کنی!
خیلی وظیفه شناس هستی،دست مریزاد!
فکر اگر می کردی که از کدام خانه بیرون آمده برای این کار شاید نمی توانستی انجام وظیفه کنی!
فکر اگر می کردی که"چرا"دنبال مردم راه می رود و گاه التماس هم می کند شاید نمی توانستی انجام وظیفه کنی!
البته فکر هم می کنی گاهی!فکر می کنی که باید برگردد به کشورش.آفرین!منطق می بارد از سر و رویت!حق داری اگر فکر کنی باید برگردد این پسر"دوازده"ساله به کشورش و مقاومت کند!پسر خودت هم اگر بود همین کار را می کرد حتما!خیلی چیزها انتظارش را می کشند در کشورش!مأموران وظیفه شناس آنجا هم پیدا می شوند(آمریکایی و نا مسلمان البته)که منتظر هستنداین آقای دوازده ساله بیاید داغانشان کند...
نظر یادت نره